در سایههای شهر راه میرود،
بینام،
بیردپا.
باد،
به جای دستهای کسی که دوستش داشت،
موهایش را نوازش میکند.
چشمهایش پُر از خیابانهای خسته است،
دلش مثل چراغی که هیچ پنجرهای برایش روشن نیست.
مردی که هیچکس آدم حسابش نمیکند،
در دل شب،
به ستارهها سلام میدهد،
شاید یکی از آنها جو
ابش را بدهد...
برچسبها: رابطه, عشق, خیانت, دروغ
تاريخ : شنبه ۱۴۰۴/۰۱/۰۲ | 0:30 | نویسنده : عمید |
.: Weblog Themes By Pichak :.
