روزگاری
تمام دنیایت بودم
تمام دنیایم بودی
میخندیدی به هر حرف سادهام
میدویدی به سمتم
میترسیدی از روزی که نباشم
حالا اما
در کنارمی
و دورتر از هر غریبهای
حرف میزنم
اما گوشی برای شنیدن نیست
دستم را دراز میکنم
اما گرمایی نمییابم
تو رفتی
بی آنکه قدمی برداری
و من ماندم
در خانهای که دیگر خانه نیست
برچسبها: عشق, نفرت, خیانت, جدایی
تاريخ : سه شنبه ۱۴۰۳/۱۲/۰۷ | 3:8 | نویسنده : عمید |
.: Weblog Themes By Pichak :.
